رایحه ی عفاف

این سایت فرهنگی اجتماعی می باشد.

این سایت فرهنگی اجتماعی می باشد.

آخرین نظرات
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۵، ۱۸:۱۵ - ما شیعه ها
    احسنتم
نویسندگان

۲۸ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

افسران - باب الحوائج غریبی که ولادتش هم غریبانه است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۰
زهرا ظهوری مقدم

افسران - معیار دوگانه سازمان ملل و بعضیا!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۰:۲۰
زهرا ظهوری مقدم

کاربرد ماهواره در خارج :

متخصصین و دانشمندان خارج از کشور در جهت رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی و دست یافتن به اطلاعات و کمک به ملت ها و مردم در بسیاری از زمینه ها اقدام به پرتاب ماهواره به فضا می نمایند.

نتیجه استفاده از ماهواره در خارج از کشور:

رشد و شکوفایی دانش

کسب اطلاعات جدید

تبادل سریع اطلاعات

آگاهی از تهدیدات طبیعی

و ...

کاربرد ماهواره در ایران و خارج

کاربرد ماهواره در ایران :

مردمی که ادعای روشنفکری و به قول خودشان به روز بودن می کنند برای بالا بردن سطح دانش و آگاهی خودشان اقدام به نصب ماهواره می نمایند تا از شبکه های بسیار جذاب آن کمال استفاده را ببرند.

نتیجه استفاده از ماهواره در ایران:

از بین رفتن بنیان خانواده ها

رفتار های پر خطر

فقر فرهنگی

فساد اخلاقی

و ...

 پ,ن : بعد میان داد میزنن چرا ما عقب افتاده هستیم. اول بشین فکر کن چه کسی باعث عقب افتادگی شده...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۴
زهرا ظهوری مقدم

از هم "همه" آمدند. نه فقط محاسن داران و نه فقط چادری ها ... "بدحجابها" هم آمدند. سوسولهای ابرو برداشته هم آمدند .... فقیر و غنی، پیر و جوان، زنان با حجاب و بدحجاب، مردان تسبیح به دست و زنجیر طلا بر گردن، محاسن داران و ابرو برداشته ها ....

و اینست جاذبه خون شهیدی که خاک را خواهد شکست... و ظلمت را خواهد درید... و معبری از نور خواهد گشود... آری برای آن ها بدحجاب و باحجاب، سوسول و حزب الهی وجود ندارد. صید آن ها قلب های آدمیاناست.

همان جاذبه ای که هنوز هم عده ای با درک کمشان و با حماقتشان آن را ندیده اند و به جای جذب حداکثری، بخشی از مردم را از شهدا جدا شده تعریف می کنند!!!

شاید حال درک کنیم که چرا ما مدعیانِ صفِ اول بودیم و از آخر مجلس شهدا را چیدند ...

صید غواص ها

همه تا ابد بدانند شهدای عزیزمان مصادره پذیر نیستند. اینان ستارگان همیشگی هدایت و محور وحدت همه ایرانیانند نه مذهب نه ظاهر نه سیاست نه ... هیچ فاصله ای نمی تواند میدان مغناطیسی این جاذبه را سَدکند.

ناخدای انقلاب: ممکن است ظاهر زننده‌ای داشته باشد؛ داشته باشد. بعضی از همینهائی که در استقبالِ امروز بودند (استقبال از آقا در خراسان شمالی)، خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص اوظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است...

«گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی؟».

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۸:۴۳
زهرا ظهوری مقدم

غروب یک روز بارانی زنگ تلفن به صدا در آمد.

زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز شدید دختر کوچکش را به او داد.

زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید، ماشین را روشن کرد و به نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد.

وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشته کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.

زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال دخترش هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتوموبیل را باز کند.

زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم.

هوا داشت تاریک می شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود نا امیدی زانو زد و گفت: خدایا کمکم کن!

در همین لحظه مردی ژولیده با لباسهای کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه  مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ، من از تو کمک خواستم آنوقت این مرد...!

زبان زن از ترس بند آمده بود، مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم، مشکلی پیش آمده؟


زن جواب داد: بله، دخترم خیلی مریض است و من باید هرچه سریع تر به خانه برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توانم درش را باز کنم.


مرد از او پرسید که آیا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد!


زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: خدایا متشکرم!


سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید!


مرد سرش را برگرداند و گفت: نه خانم، من مرد شریفی نیستم. من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شده ام!!!


خدا برای کمک به زن یک دزد فرستاده بود، آن هم یک دزد حرفه ای!


زن آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتما به دیدنش برود...


فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شرکت شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۸:۳۰
زهرا ظهوری مقدم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۰
زهرا ظهوری مقدم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۰
زهرا ظهوری مقدم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۸:۲۷
زهرا ظهوری مقدم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۴
زهرا ظهوری مقدم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۷:۵۶
زهرا ظهوری مقدم